مث یه گاو !

گاونوشت های مرتضا نیک به اضافه ی نهاد

مث یه گاو !

گاونوشت های مرتضا نیک به اضافه ی نهاد

قسمت یازدهم

http://s3.picofile.com/file/7423950428/caloi11.jpg

گاوگولیا و فرار شلغمکار !

روی سر گاو نوشت : این قسمت پایانی داستان مواجه گاوگولیا با شلغمکار است ، در قسمت های بعدی پای آدم های دیگری به سرزمین گاشکستان باز شده و سر راه گاوگولیا قرار می گیرند ، حتا شما می توانید انتخاب کنید چه کسی باشد .

شلغمکار دستی به کله اش می کشد.

شلغمکار : میشه بگی یه آدم گاو چطور آدمی می تونه باشه ؟

گاوگولیا : مث تو !

شلغمکار : من ؟

گاوگولیا : آخه یه گاو که نمی تونه آدم باشه یه آدم هم نمی تونه یه گاو باشه ، الان خود من نمی تونم تحمل کنم مث تو باشم !

شلغمکار : مگه من چمه ؟

گاوگولیا : چمه ؟

شلغمکار : یعنی مگه من چطورم ؟

گاوگولیا : خسته می شم ، شما همتون مث همین ؟  

شلغمکار : چطور ؟

گاوگولیا : چون همش داری از من سوال می پرسی !

شلغمکار : نباید بپرسم ؟

گاوگولیا : نع ! ما وظیفه مون چیز دیگه س !

شلغمکار : چیه ؟

گاوگولیا : اینکه شکمتونو سیر کنیم ! اگر گیر بدی شیرمو حرومت می کنم !

شلغمکار می خندد.

گاوگولیا : کجاش خنده داشت !

شلغمکار : یاد عمه م افتادم !

گاوگولیا : چرا عمه ت ؟

شلغمکار : عمه م منو شیر داد همیشه م همینو بهم می گفت !

گاوگولیا : می گفت ؟

شلغمکار دستمال سفیدش را از جیبش در می آورد و اشکش را خشک می کند

شلغمکار : اون مرحوم شده !

گاوگولیا : یعنی چی شده !

شلغمکار : مرده !

گاوگولیا : اون چی بود از گوشه چشمت خشک کردی ؟

شلغمکار از گاوگولیا می خواهد بنشینند ، فضا معنوی می شود.

شلغمکار : اشک بود.

گاوگولیا : آب بودا !

شلغمکار : شما می گی آب ؟

گاوگولیا : ما همچین چیزی نداریم !

شلغمکار : خب خب ! بگذریم.

گاوگولیا : یه سوالی بپرسم ؟ آخرش نفهمیدم پلیس چیه ؟ قانون چیه ؟

شلغمکار : شما تا حالا پریدی تو خونه ی مردم چیزی بدزدی ؟

گاوگولیا : مگه من کفترم !

شلغمکار : پریدن یعنی این که رفتی توی یه جایی چیزی بدزدی ؟

گاوگولیا : یعنی چی دزدیدن ؟

شلغمکار : یعنی یه چیزی رو یواشکی برداری در ری !


گاوگولیا : نه ، شما اینکا رو کردی؟

شلغمکار : آقای محترم ، ببخشید گاو محترم ، من یک مدیر عالی رتبه ام ، نیازی به دزدین ندارم.

گاوگولیا : یعنی شما نپریدی ، ندزدیدی ، یعنی یه مدیر عالی رتبه نباید بدزده  ؟

شاغمکار : نع !

گاوگولیا : مگه تو آدم نیستی ؟

شلغمکار : چه ربطی داره ؟

گاوگولیا : تو داری می گی آدما اینکارو می کنن.

شلغمکار : نه فقط آدما. حتا حیوونا !

گاوگولیا : ما که اینکار رو نمی کنیم ، ما اگر چیزی بخوایم می ریم بر می داریم !

شلغمکار : امکان نداره !

گاوگولیا : شما اگه لازم داشته باشی نمی دزدی ؟

شلغمکار : بر می دارم بعد می ذارم سرجاش !

گاوگولیا می خندد و می زند پشت شلغمکار.

گاوگولیا : چقد باحالی ن شماها ، بر می دارین بعد می ذارین سرجاش بعد این دزدی نمی شه ، چقد خوبه ! بعد می پرین ؟

شلغمکار : کجا ؟

گاوگولیا : تو گفتی باید بپریم روی دیوار .

شلغمکار : اما من یک مدیر عالی رتبه م و نمی پرم !

گاوگولیا : یعنی فرق داره ؟ هرکدومتون یه جور می دزدین ؟

شلغمکار با عصبانیت از جایش بلند می شود.

شلغمکار : من با شما حرفی ندارم ، اینجا هتل هست ؟

گاوگولیا : هتل ؟

شلغمکار : یه جا که بشه توش خوابید ! ضمنن شیک و تمیز باشه !

گاوگولیا : آره ، آغل مرحوم پدربزرگم ! تمیزه !

شلغمکار از فرط عصبانیت به سرعت به سمت ماشینش می رود.

گاوگولیا با صدای بلندی می گوید : اما من آخرش نفهمیدم قانون یعنی چی ؟

توالت ؟ پریدن ؟ دیوار ؟ دزدیدن ؟

شلغمکار از دور جواب می دهد : چون شما گاوی ! نمی فهیمد !

گاوگولیا : یعنی اینکه نمی پریم ، پلیس نداریم گاویم ، خوبه ! چه پیچیده این شماها !

تمام


زیر پای گاو نوشت : در گاشکستان از مرغ ها متنفرند ، آن هم بخاطر اینکه مرغ در سزمین های دور حسابی سر و صدا کرده است . بخاطر همین از عکس مرغ بجای تخته دارت استفاده می کننند ، برای این بازی بنگاه شرط بندی دایر شده است.

قسمت دهم

Quino-Argentina/May,27,2012


گاوگولیا ، گرگ و پل شاخدارشکسته !

روی گاو نوشت : گاوگولیا گیر داده است سر از کار شلغمکار در بیاورد و ظاهرن این ماجرا سر دراز دارد.

شلغمکار مکث می کند دستمال سفیدی از جیبش بیرون می کشد و عرق روی پیشانی اش را خشک می کند.

شلغمکار : ببینم اینجا مرکز پلیسش کجاست ؟

گاوگولیا : پلیس ؟ ما اینجا یه پل داریم که اونم پلی ست در مرکز گاشکستان بنام پل شاخدارشکسته !

شلغمکار : اما من اصلن منظورم پل نیست !

گاوگولیا نیشش را تا بنا گوش باز می کند  : پس چیس ؟

شلغمکار : پلیس ، پلیس !

گاوگولیا : شما آدما چقد عجیب حرف می زنید.

شلغمکار : اما پلیس اصلا عجیب نیست ، یه چیز کاملا عادیه !

گاوگولیا : مث تخلیه و توالت ؟

شلغمکار : وای ، وای ، اگر  بدونم مرکز پلیس کجاست می گم باهاتون برخورد کنن !

شلغمکار در میان علوفه دنبال سوئیچش می گردد و زیرلب چیزی می گوید. 

گاگولیا دنبالش راه می افتد : یعنی مث تراکتوره ؟

شلغمکار : چی ؟

گاوگولیا : پلیس دیگه ؟

شلغمکار : چرا تراکتور ؟

گاوگولیا : آخه ما گاوا گاهی که در حین نشخوار راه می ریم حواسمون پرت میشه برخورد می کنیم به تراکتور مزرعه ! البته ما برخورد می کنیم ها ، اون برخورد نمی کنه !

گاوگولیا دستی به کله اش می کشد ، کمی فکر می کند .

شلغمکار : اما پلیس مث تراکتور نیست آقای محترم !

گاوگولیا : پس چیه گاو محترم ؟


شلغمکار از جایش بلند می شود به پوز گاوگولیا نزدیک می شود.

شلغمکار : من گاو نیستم !

گاوگولیا : چه فرقی می کنه ؟

شلغمکار : چی ؟

گاوگولیا : اینکه شما گاو باشید یا آدم ؟

شلغمکار : شما دارید به من توهین می کنید !

گاوگولیا : اما من فقط سوال پرسیدم.

گاوگولیا سرش را پایین می اندازد.

گاوگولیا : من همش فکر می کنم توی همه ی سرزمین ها فقط گاو هست.

شلغمکار : خب هست !

گاوگولیا : پس چرا ناراحت می شی ؟

شلغمکار : که چی ؟

گاوگولیا : که گاوی !

شلغمکار : گفتم هست اما نگفتم من می تونم یه گاو باشم.

گاوگولیا : یعنی باید بتونی ؟

شلغمکار : آره

گاوگولیا : چطور ؟

شلغمکار : توی مرکز پلیس بهتون می گم !

گاوگولیا : آخرش من نفهمیدم این موجود چیه ؟

شلغمکار : پلیس ؟

گاوگولیا : آره ، میشه مث تخلیه کردن راجع به اینم چیزی بگی؟

شلغمکار : شما تا حالا قانون شکنی کردی ؟

گاوگولیا : آره

شلغمکار : کردی ؟!!!

گاوگولیا : آره خب !

شلغمکار : یعنی شما هم قانون دارین ؟

گاوگولیا : اگر نداشته باشیم ممکنه گرگ بیاد ما رو بخوره !

شلغمکار : گرگ چرا ؟ مگه شما هم گرگ دارین ؟

گاوگولیا : پ نه پ فقط شما گرگ دارین ! من بعضی وقتا گشنه م میشه در آغل رو میشکونم میام تو مزرعه .

شلغمکار : خب ؟

گاوگولیا : تنها چیزی که ماها می شکونیم  همینه !

شلغمکار : البته از یه گاو نباید توقع داشته باشم بدونه قانون چیه !

گاوگولیا : منم از شما توقع ندارم مث یه گاو باشی !

شلغمکار : حالا میخوای بدونی قانون چیه ؟

گاوگولیا : پیچیده س ؟

شلغمکار : قانون ؟

گاوگولیا : توضیح دادنش ؟

شلغمکار : چطور ؟

گاوگولیا : خسته نشم یه وقت !

شلغمکار آه بلندی می کشد.

شلغمکار : قانون یه سری حد و مرزه واسه تخلف نکردن ، تابع بودن ، نظام یافتن !

گاوگولیا : من فقط مرزشو فهیمدم.

شلغمکار : چطور ؟

گاوگولیا : ما دور تا دور مزرعه یه چی برامون گذاشتن تا ازش خارج نشیم ، اما ما می شیم ، می ریم مزرعه همگاوه ! یعنی اون تیر و تخته ها رو می شکنیم می ریم !

شلغمکار : البته که شما گاوید !

گاوگولیا : یعنی شما نیستید ؟ شما نمی شکنید ؟

شلغمکار : ما آدمیم !

گاوگولیا : همتون ؟ یعنی هیچکدومتون گاو نیستید !

شلغمکار به فکر فرو می رود

شلغمکار : می شکنن اما آدمن ، گاو نیستن !

گاوگولیا : چطور میشه بشکنن اما آدم باشن ، پس گاون !

 


ادامه دارد ...


 Waldez-Duarte-Brazil-(3)


زیرپای گاو نوشت : در گاشکستان از دل بوسکه و تیمش متنفرند چون آنها زدند و پرتقال را اوت کردند. پرتقال تنها میوه گاشکستان است که آنها سالی یکبار حق خوردنش را دارند !